دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, :: 21:48 :: نويسنده : آتوسا
سعدی شیرازی میگوید:
وقتی بچه بودم،اغلب در کنار پدر و عموها و پسرعموهایم دعا میکردیم هر شب دور هم جمع می شدیم تا سوره ای از قرآن را بخوانیم. یکی از همین شب ها،در حالی که عمویم قرآن می خواند،متوجه شدم که بیشتر حاضران خوابیده اند.به پدرم گفتم: ببین پدر،هیچ کدام از این خفتگان نمیتوانند به کلمات پیامبر گوش بدهند.خدا از آنها راضی نخواهد بود. و پدرم پاسخ داد: پسرم،راه خودت را با ایمان طی کن و بگذار دیگران به فکر راه خودشان باشند.که میداند،شاید در خواب دارند با خدا صحبت میکنند. من هزار بار بیشتر ترجیح میدهم که مثل آنها در خواب باشی و اینطور سخت دیگران را محکوم نکنی ![]() صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() |